عفت
عفت پوششی است که انسان پوشش خودش را رعایت کند.
وقتی شب یازدهم خیمه ها را آتش زدند و بچه ها در بیابان فرار کردند که آتش دامن شان را نگیرد .
بعد که آتش خاموش شد حضرت زینب می گشت و بچه ها را پیدا می کرد . همین طور که داشت می گشت به بالای سر دختر بچه ای رسید که از شدت خستگی و گرسنگی خوابش برده بود تا زینب کبری بالای سر او آمد ترسید و بیدار شد و فکر کرد که دشمن است و می خواست فرار کند ولی حضرت زینب نگذاشت.
تا بچه عمه اش را دید نگفت که عمه بابایم کجاست یا نگفت عمه آب
بلکه گفت : عمه جان پارچه ای داری که من صورت و سرم را بپوشانم ؟
این نکته ی مهمی است . عقیله ی بنی هاشم وقتی وارد مجلس دشمن شد ، به اعتقاد من چهره و صورت او را کسی ندید.
مرحوم کاشف القطاع شعری درباره ی زینب گفته بود و خیلی ناراحت بود . زیرا در آن شعر گفته بود که حجاب از چهره ی زینب کنار رفت و زینب با دست و بازو خودش را حفظ می کرد.
با ناراحتی خوابید و صبح که بلند شد دید که یک بیت شعر به رنگ سبز در زیر آن بیت نوشته شده است .
کاشف القطاع غصه نخور ، زینب ناموس خداست . هر کس به او نگاه می کرد پرده ی نور می دید . کسی نتوانست موی خاندان عصمت و طهارت را ببیند . آنها حجاب شان محفوظ بود حتی خدا این نگاه به آلُ الله را از دشمن گرفت .
وقتی زینب کبری وارد مجلس یزید شد ، یزید نشسته بود و خاندانش را پشت پرده گذاشته بود . شام بعد از کوفه است . یعنی روزهای زیادی در راه بودند و با سختی و تشنگی درگیر بودند ولی تا به مجلس یزید وارد شد اولین حرفی که زد این بود : ای پسر ابوسفیان این عدالت است که زنهای خودت پشت پرده باشند و زنهای عصمت و طهارت را مقابل نامحرمان بیاوری . این همان دغدغه ی عفاف است . ای خواهر اگر شما در جامعه حجاب را رعایت کنی هم عزت و هم عظمت و هم ارزش پیدا می کنی . در میان این حجاب شما گوهری هستی که اجازه ی چشم چرانی به چشمهای ناپاک را نمی دهی . …